عاشقانه |
عاشقانه |
خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم !
بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم !
خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد
خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته ، شبی می فرستم برایت
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت ،
در حالیکه گویی ایستاده بودم !
چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد،
در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !
به همین سادگی …
چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد !
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمی شکستی
گر چه خانه ی شیطان شایسته ی ویرانی است
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردی
که این غریبه ی تنها , جز نگاه معصومت پنجره ای
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی
همه آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای
و سال ها برایش گریسته ای
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم
دوستم می داشتی
همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم
و مرا از این عذاب رها می کردی
ای کاش تمام اینها را می دانستی
نگاه کن که غم درون دیده ام
نگاه کن
اما هرگز نیا
من به این انتظار عادت کرده ام
من به قدم زدن در ایستگاه و اسکله خو گرفته ام
اگر بیای من دیگه در انتظار چه کسی تقویم را خط بزنم
به حرکت عقربه های ساعت نگاه کنم
قول بده بیای
اما هرگز نیا
شرطای عاشق بودنو یادت رفت
رفتی سفر چیزای تازه دیدی
دیدی و خط رو اسم من کشیدی
رفتی سفر ترانه ها یادت رفت
تک تک عاشقانه ها یادت رفت
سپردی عشقم و به آب ودریا
قلب مو جا گذاشتی لای ابرا
نگاه مو دادی به باد و بارون
عین یه عابر گوشه خیابون
رفتی سفر بدون یه خاطره
میخواستی عشقم ازتو فکرت بره
رفتی سفر منو فراموش کنی
به حرف آدم عاقلا گوش کنی
رفتی سفر ببینی این دیونه
تا کی میخواد منتظرت بمونه
رفتی سفر اشکم و در بیاری
گفته بودی طاقت شو نداری
رفتی سفرنه خبری نه چیزی
انگارنه انگارکه برام عزیزی
رفتی سفرخیلی چیزا یادت رفت
انگار تمام قصه ها یادت رفت
قولاتو انگار دادی دست نسیم
دورغه که بگم به هم می رسیم
عشقموبخشیدی به کوه ودره
حتی منودوست نداری یه ذره
رفتی سفر جای منو گرفتن
تمام دنیای منو گرفتن
خبر نداشتم میری تنها میشم
تنهاترین عاشق دنیا میشم
گفتی که با سفر عوض نمیشه
عشقی که میمونه واسه همیشه
رفتی وحرفات مثل برفا آب شد
آسمون انگار رو سرم خراب شد
تمام این حرفای خوب یادت رفت
قصه دریا وغروب یادت رفت
پاییز وبرگای طلا یادت رفت
انگار تمام ماجرا یادت رفت
سپردی قلبتو به قلب دیگه
شاید بهت حرفای بهتر میگه
رفتی وپا رو رویاهام گذاشتی
تا ته دنیا چشم به رام گذاشتی
سفر بده کاش نمیرفتی سفر
خیلیه که از تو ندارم خبر
منم میخوام برم یه جای خلوت
بگم به هرچی قهر و دوری لعنت
همین روزا تو داری برمیگردی
ببین با عشق و زندگیم چه کردی
بیا بگو هنوز منو یادت هست
هنوز میشه یه عهد نقره ای بست
یا نمیریم یا دیگه با هم میریم
چون همو یادمون نره کم میریم
کاش بهم میگفتی که نیاز به استراحت داری نه اینکه بخوای
اینجوری عوض بشی .سفر بده خیلی بده
دوست دارم
کجا بودی وقتی برات شکستم یخ زده بود شاخه گل تو دستم
کجا بودی وقتی غریبی و درد داشت من تنها را دیونه میکرد
کجا بودی وقتی تو را میخواستم که دستات آروم بشینه تو دستام
کجا بودی وقتی که گریه کردم از تو به آسمون گلایه کردم
کجا بودی وقتی کنار عکسات شبا نشستم به هوای چشمات
کجا بودی تو لحظه نیازم وقتی میخواستم دنیامو بسازم
کجا بودی ببینی من می سوزم عین چشات سیاهه رنگ وروزم
کجا بودی تشنه چشمات بودم نبودی من عاشق دنیات بودم
کجا بودی وقتی دیونت بودم وقتی که بی قرار شونت بودم
کجا بودی وقتی چشام به در بود ترانه هام شکایت سفر بود
نبودی پیش من بی ستاره ترک میخورد دلم به یک اشاره
کجا بودی وقتی که پرپر شدم سوختم و از غمت خاکستر شدم
کجا بودی ببینی خستگیمو آب شدن شمعای زندگیمو
می خندیدم اما تنم می لرزید کجا بودی وقتی چشام می ترسید
کجا بودی وقتی که اشکام میریخت خون جای گریه ازتو چشمام میریخت
کجا بودی وقتی باید می موندی غصه موازلحن صدام می خوندی
کجا بودی وقتی صدات می کردم به آسمون رسید صدای دردم
کجا بودی من از خودم گذشتم هر جا بگی را دنبال تو گشتم
کجا بودی ببینی آبروم مرد اما به خاطر چشات قسم خورد
خنده واسه همیشه از لبام رفت رسیدن از مرمر رویاهام رفت
کوچه انتظار رسید به بن بست دلم میگفت اون سر وعده هاش هست
کجا بودی که از نفس افتادم روزی یه بار زنده شدم جون دادم
وقتی که این بازی ها را میکردی من می دونستم داری برمیگردی
پاهای خسته تو بذار رو چشمام بگو که دیگه نمی ذاری تنهام
بگو هنوز دوستم داری با منی بگو محاله قلبمو بشکنی
کجا بودی ببینی بی ستاره ام ببینی جز تو کسی را ندارم
غم نبودنت مثل آتیشه تو این خط ترانه جا نمیشه
کجا بودی وقتی برات شکستم یخ زده بود شاخه گل تو دستم
کجا بودی وقتی غریبی و درد داشت من تنها را دیونه میکرد
کجا بودی وقتی تو را میخواستم که دستات آروم بشینه تو دستام
کجا بودی وقتی که گریه کردم از تو به آسمون گلایه کردم
کجا بودی وقتی کنار عکسات شبا نشستم به هوای چشمات
کجا بودی تو لحظه نیازم وقتی میخواستم دنیامو بسازم
کجا بودی ببینی من می سوزم عین چشات سیاهه رنگ وروزم
کجا بودی تشنه چشمات بودم نبودی من عاشق دنیات بودم
کجا بودی وقتی دیونت بودم وقتی که بی قرار شونت بودم
کجا بودی وقتی چشام به در بود ترانه هام شکایت سفر بود
نبودی پیش من بی ستاره ترک میخورد دلم به یک اشاره
کجا بودی وقتی که پرپر شدم سوختم و از غمت خاکستر شدم
کجا بودی ببینی خستگیمو آب شدن شمعای زندگیمو
می خندیدم اما تنم می لرزید کجا بودی وقتی چشام می ترسید
کجا بودی وقتی که اشکام میریخت خون جای گریه ازتو چشمام میریخت
کجا بودی وقتی باید می موندی غصه موازلحن صدام می خوندی
کجا بودی وقتی صدات می کردم به آسمون رسید صدای دردم
کجا بودی من از خودم گذشتم هر جا بگی را دنبال تو گشتم
کجا بودی ببینی آبروم مرد اما به خاطر چشات قسم خورد
خنده واسه همیشه از لبام رفت رسیدن از مرمر رویاهام رفت
کوچه انتظار رسید به بن بست دلم میگفت اون سر وعده هاش هست
کجا بودی که از نفس افتادم روزی یه بار زنده شدم جون دادم
وقتی که این بازی ها را میکردی من می دونستم داری برمیگردی
پاهای خسته تو بذار رو چشمام بگو که دیگه نمی ذاری تنهام
بگو هنوز دوستم داری با منی بگو محاله قلبمو بشکنی
کجا بودی ببینی بی ستاره ام ببینی جز تو کسی را ندارم
غم نبودنت مثل آتیشه تو این خط ترانه جا نمیشه
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شكنجه بیشتر از این كه پیش چشم خودت
كسی كه سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می كنی اگر او را خواستی یك عمر
كسی از گرد راه ناگهان برسد
رها كنی برود از دلت جدا بشود
به آنكه دوست ترش داشته, به آن برسد
رها كنی بروند تا دو پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نكنی و بغض خویش را بخوری
كه هق هق تو مبادا به گوش آن برسد
خدا كند كه... نه نفرین نمی كنم كه مباد
به او كه عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا كند كه فقط این عشق از سرم برود
خدا كند آن زمان فرا برسد
امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران میکنم
در غربتی تاریک و سرد از غم حکایت میکنم
امشب وجودم خسته است،از سردی دلهای سرد
آیا تو هم در یاد من هستی در این شبهای درد
|